شرایط شفاعت کنندگان و شفاعت شوندگان
پرسش :
از دیدگاه قرآن، «شفاعت کنندگان» و «شفاعت شوندگان» در روز قیامت چه شرایطی باید داشته باشند؟
پاسخ :
در «قرآن مجید»، آیاتى وجود دارد که شرائطی را براى شفاعت کننده یا شفاعت شونده ذکر مى کند از جمله: خداوند در سوره «زخرف»، آیه 86 ضمن نفى شفاعت بتها مى فرماید: (کسانى را که غیر از او [خدا] مى خوانند، قادر بر شفاعت نیستند)؛ «وَ لَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ». سپس گروهى را استثناء کرده، مى فرماید: (مگر کسانى که شهادت به حقّ داده اند و به خوبى آگاهند [و مى دانند براى چه کسى اجازه شفاعت دارند])؛ «اِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ».
ظاهر این است که این وصف براى «شفیعان» است و منظور از شهادت به حقّ که وصف اوّل آنها است، این است که موحّد و یکتاپرست باشند؛ یعنى جز در سایه توحید و نفى بتها و استمرار از عنایات الهى شفاعت ممکن نیست. بعضى از مفسّران نیز گفته اند این توصیف براى «شفاعت شوندگان» است؛ یعنى شفاعت تنها شامل حال کسانى مى شود که شهادت به حقّانیت خداوند و یکتایى او داده اند و مشرکان هرگز مشمول شفاعت نخواهند شد.
ولى ظاهر آیه همان تفسیر اوّل است؛ زیرا تفسیر دوّم نیاز به تقدیر دارد(1) و تقدیر خلاف ظاهر است.
در مورد توصیف دوّم «وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» نیز همین دو تفسیر آمده است، اگر وصف براى «شفاعت کنندگان» باشد، مفهومش آن است که آنها کسانى هستند که شهادت به حقّ را از روى علم و آگاهى مى دهند و یا منظور این است که شفاعت شوندگان را به خوبى مى شناسد و مى دانند درباره چه کسى حقّ شفاعت دارند.
و اگر وصف براى «شفاعت شوندگان» باشد، مفهومش این است کسانى مشمول شفاعت مى شوند که شفاعت به حقّ و کلمه توحید را از روى علم و آگاهى بگویند و با دلیل و برهان باشد نه تنها با زبان!
همین معنا در سوره «انبیاء»، آیه 28 به صورت دیگرى آمده است، بعد از اشاره به نفى گفتار بت پرستان درباره فرشتگان که آنها را فرزندان خدا مى پنداشتند مى فرماید: آنها بندگان شایسته او هستند، (و آنها جز براى کسى که خداوند از وى راضى است شفاعت نمى کنند)؛ «وَ لَا یَشْفَعُونَ اِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى»، (و آنها از ترس او بیمناکند)؛ «وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ».
بنابراین پرستش فرشتگان به خاطر شفاعت آنچنان که عقیده مشرکان بود بیهوده است، آنها سر بر فرمان خدا دارند و تنها براى کسانى شفاعت مى کنند که مورد پذیرش خدایند؛ یعنى تنها براى موحّدانِ مخلِص.
بنابراین جمله «لِمَنِ ارْتَضَى»؛ (براى کسى که خدا از آنها راضى باشد) یا اشاره به راضى بودن از دین و ایمان و توحید آنهاست و یا راضى بودن از شفاعت براى آنان و هر دو به یک معنى باز مى گردد.
به این ترتیب شفاعت از سوى غیر خداوند تنها به اجازه اوست و اجازه او مخصوص کسانى است که مؤمن و موحّد باشند. در سوره «مریم»، آیه 87 با تعبیر تازه اى در همین زمینه برخورد مى کنیم که بعد از اشاره به رانده شدن مجرمان در قیامت به سوى جهنّم، مى فرماید: (آنها مالک و صاحب اختیار شفاعت نیستند؛ مگر کسى که نزد خداوندِ رحمان عهد و پیمانى دارد)؛ «لَا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ اِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمانِ عَهْداً». این توصیفى است براى شفاعت شوندگان (به قرینه آیه قبل از آن که درباره مجرمان است) و مسلّماً منظور از عهد و پیمان در اینجا چیزى جز ایمان به خدا، اقرار به یگانگى او، تصدیق پیامبران و قبول ولایت اوصیاء نیست و بعضى، عمل صالح را نیز به آن افزوده اند.
هرچند مفسّران ظاهراً در اینجا احتمالات متعددى در تفسیر «عهد» داده اند؛ زیرا با دقت در کلمات آنها روشن مى شود که تقریباً همه به قدر جامعى بر مى گردد که در بالا به آن اشاره شد.
بعضى از مفسّرانِ بزرگ احتمال داده اند که این وصفى است براى شفاعت کنندگان و منظور از «عهد» در اینجا همان است که در آیه 86 سوره «زخرف» آمده؛ یعنى «شهادت بالحق»(2)؛ ولى با توجه به اینکه ضمیر در «لایملکون» باید به مرجعى که در آیه قبل است باز گردد و در آنجا سخن از «مجرمان» به میان آمده، این احتمال بعید به نظر مى رسد و ظاهر این است که وصفى است براى «شفاعت شوندگان» به این ترتیب باید میان «شفاعت شونده» و «شفاعت کننده» رابطه اى بوده باشد از ایمان و عمل صالح؛ چرا که شفاعت در آنجا روى حساب است و هرگز به معناى پارتى بازى درباره افراد ناشایسته نیست.
در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «مَنْ اَدْخَلَ عَلَى مُؤْمِنٍ سُرُوراً فَقَد سَرَّنِی وَ مَنْ سَرَّنِی فَقَدْ اِتَّخَذَ عِنْدَ اللهِ عَهْداً»(3)؛ (کسى که سرور و شادى در دل مؤمنى ایجاد کند مرا مسرور کرده و هر کس مرا مسرور کند عهدى نزد خدا [براى شفاعت] دارد).
مسلّماً کسى که مؤمنى را به خاطر ایمانش شاد کند داراى ایمان و نوعى عمل صالح است که رابطه او را با خدا براى شفاعت محکم مى کند.
برخی از آیات نیز ناظر به آن است که بعضى از افراد به خاطر اعمالى که مرتکب شده اند شایسته شفاعت نیستند و مفهوم آن این است شفاعت، شامل گروه هاى دیگرى نیز مى شود، آیه 18 سوره «غافر» مى فرماید: (براى ظالمان [در آن روز سخت، روز قیامت] دوستى وجود ندارد و نه شفاعت کننده اى که شفاعتش پذیرفته شود)؛ «مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لَا شَفِیعٍ یُطَاعُ». پس غیر ظالمان اجمالا شایسته شفاعتند.
در اینکه منظور از «ظالمان» کیست؟ بعضى مانند محقق طبرسى در «مجمع البیان» آن را به معناى مشرکان و منافقان دانسته اند؛ چرا که برترین ظلم و بالاترین ستم همان شرک و نفاق است.(4) فخر رازى نیز تصریح مى کند که منظور از «ظالمان» در اینجا کفّار است.(5)
آیاتى که قبل از آن وارد شده و آغاز همین آیه که آنها را از روز قیامت بیم مى دهد و همچنین آیاتى که بعد از آن آمده و سرنوشت کفّار پیشین را که معذّب به عذاب الهى شدند به عنوان درس عبرتى براى آنان ذکر مى کند نیز شاهد و گواه این معناست. در تفسیر «روح البیان» و «روح المعانى» و «مراغى» نیز این تفسیر انتخاب شده است.
به هر حال نفى شفاعت با تکیه بر گروه ظالمان - به هر معنا که آن را تفسیر کنیم - دلیل بر اثبات شفاعت درباره اقوام دیگرى است، این همان چیزى است که بارها گفته ایم که شفاعت بى حساب نیست و نیاز به نوعى شایستگى و قابلیّت دارد؛ یعنى گنهکاران دو گروهند: گروه شایسته شفاعت و گروه غیر شایسته.
پینوشتها:
(1). تقدیر آیه باید چنین باشد: «اِلَّا لِمَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ».
(2). المیزان فى تفسیر القرآن، طباطبایى، سید محمد حسین، انتشارات اسلامى، قم، 1417 قمری، چاپ: پنجم، ج 14، ص 111.
(3). الدر المنثور فى تفسیر المأثور، سیوطى، جلال الدین، کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى، قم، 1404 قمری، ج 4، ص 286.
(4). مجمع البیان فى تفسیر القرآن، طبرسى، فضل بن حسن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 شمسی، چاپ: سوم، ج 8، ص 807.
(5). مفاتیح الغیب، فخرالدین رازى، محمد بن عمر، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1420 قمری، چاپ: سوم، ج 27، ص 504.
منبع: پیام قرآن، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازى (دام ظله)، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1386 شمسی، چاپ: نهم، ج 6، ص 515.
در «قرآن مجید»، آیاتى وجود دارد که شرائطی را براى شفاعت کننده یا شفاعت شونده ذکر مى کند از جمله: خداوند در سوره «زخرف»، آیه 86 ضمن نفى شفاعت بتها مى فرماید: (کسانى را که غیر از او [خدا] مى خوانند، قادر بر شفاعت نیستند)؛ «وَ لَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ». سپس گروهى را استثناء کرده، مى فرماید: (مگر کسانى که شهادت به حقّ داده اند و به خوبى آگاهند [و مى دانند براى چه کسى اجازه شفاعت دارند])؛ «اِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ».
ظاهر این است که این وصف براى «شفیعان» است و منظور از شهادت به حقّ که وصف اوّل آنها است، این است که موحّد و یکتاپرست باشند؛ یعنى جز در سایه توحید و نفى بتها و استمرار از عنایات الهى شفاعت ممکن نیست. بعضى از مفسّران نیز گفته اند این توصیف براى «شفاعت شوندگان» است؛ یعنى شفاعت تنها شامل حال کسانى مى شود که شهادت به حقّانیت خداوند و یکتایى او داده اند و مشرکان هرگز مشمول شفاعت نخواهند شد.
ولى ظاهر آیه همان تفسیر اوّل است؛ زیرا تفسیر دوّم نیاز به تقدیر دارد(1) و تقدیر خلاف ظاهر است.
در مورد توصیف دوّم «وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» نیز همین دو تفسیر آمده است، اگر وصف براى «شفاعت کنندگان» باشد، مفهومش آن است که آنها کسانى هستند که شهادت به حقّ را از روى علم و آگاهى مى دهند و یا منظور این است که شفاعت شوندگان را به خوبى مى شناسد و مى دانند درباره چه کسى حقّ شفاعت دارند.
و اگر وصف براى «شفاعت شوندگان» باشد، مفهومش این است کسانى مشمول شفاعت مى شوند که شفاعت به حقّ و کلمه توحید را از روى علم و آگاهى بگویند و با دلیل و برهان باشد نه تنها با زبان!
همین معنا در سوره «انبیاء»، آیه 28 به صورت دیگرى آمده است، بعد از اشاره به نفى گفتار بت پرستان درباره فرشتگان که آنها را فرزندان خدا مى پنداشتند مى فرماید: آنها بندگان شایسته او هستند، (و آنها جز براى کسى که خداوند از وى راضى است شفاعت نمى کنند)؛ «وَ لَا یَشْفَعُونَ اِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى»، (و آنها از ترس او بیمناکند)؛ «وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ».
بنابراین پرستش فرشتگان به خاطر شفاعت آنچنان که عقیده مشرکان بود بیهوده است، آنها سر بر فرمان خدا دارند و تنها براى کسانى شفاعت مى کنند که مورد پذیرش خدایند؛ یعنى تنها براى موحّدانِ مخلِص.
بنابراین جمله «لِمَنِ ارْتَضَى»؛ (براى کسى که خدا از آنها راضى باشد) یا اشاره به راضى بودن از دین و ایمان و توحید آنهاست و یا راضى بودن از شفاعت براى آنان و هر دو به یک معنى باز مى گردد.
به این ترتیب شفاعت از سوى غیر خداوند تنها به اجازه اوست و اجازه او مخصوص کسانى است که مؤمن و موحّد باشند. در سوره «مریم»، آیه 87 با تعبیر تازه اى در همین زمینه برخورد مى کنیم که بعد از اشاره به رانده شدن مجرمان در قیامت به سوى جهنّم، مى فرماید: (آنها مالک و صاحب اختیار شفاعت نیستند؛ مگر کسى که نزد خداوندِ رحمان عهد و پیمانى دارد)؛ «لَا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ اِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمانِ عَهْداً». این توصیفى است براى شفاعت شوندگان (به قرینه آیه قبل از آن که درباره مجرمان است) و مسلّماً منظور از عهد و پیمان در اینجا چیزى جز ایمان به خدا، اقرار به یگانگى او، تصدیق پیامبران و قبول ولایت اوصیاء نیست و بعضى، عمل صالح را نیز به آن افزوده اند.
هرچند مفسّران ظاهراً در اینجا احتمالات متعددى در تفسیر «عهد» داده اند؛ زیرا با دقت در کلمات آنها روشن مى شود که تقریباً همه به قدر جامعى بر مى گردد که در بالا به آن اشاره شد.
بعضى از مفسّرانِ بزرگ احتمال داده اند که این وصفى است براى شفاعت کنندگان و منظور از «عهد» در اینجا همان است که در آیه 86 سوره «زخرف» آمده؛ یعنى «شهادت بالحق»(2)؛ ولى با توجه به اینکه ضمیر در «لایملکون» باید به مرجعى که در آیه قبل است باز گردد و در آنجا سخن از «مجرمان» به میان آمده، این احتمال بعید به نظر مى رسد و ظاهر این است که وصفى است براى «شفاعت شوندگان» به این ترتیب باید میان «شفاعت شونده» و «شفاعت کننده» رابطه اى بوده باشد از ایمان و عمل صالح؛ چرا که شفاعت در آنجا روى حساب است و هرگز به معناى پارتى بازى درباره افراد ناشایسته نیست.
در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «مَنْ اَدْخَلَ عَلَى مُؤْمِنٍ سُرُوراً فَقَد سَرَّنِی وَ مَنْ سَرَّنِی فَقَدْ اِتَّخَذَ عِنْدَ اللهِ عَهْداً»(3)؛ (کسى که سرور و شادى در دل مؤمنى ایجاد کند مرا مسرور کرده و هر کس مرا مسرور کند عهدى نزد خدا [براى شفاعت] دارد).
مسلّماً کسى که مؤمنى را به خاطر ایمانش شاد کند داراى ایمان و نوعى عمل صالح است که رابطه او را با خدا براى شفاعت محکم مى کند.
برخی از آیات نیز ناظر به آن است که بعضى از افراد به خاطر اعمالى که مرتکب شده اند شایسته شفاعت نیستند و مفهوم آن این است شفاعت، شامل گروه هاى دیگرى نیز مى شود، آیه 18 سوره «غافر» مى فرماید: (براى ظالمان [در آن روز سخت، روز قیامت] دوستى وجود ندارد و نه شفاعت کننده اى که شفاعتش پذیرفته شود)؛ «مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لَا شَفِیعٍ یُطَاعُ». پس غیر ظالمان اجمالا شایسته شفاعتند.
در اینکه منظور از «ظالمان» کیست؟ بعضى مانند محقق طبرسى در «مجمع البیان» آن را به معناى مشرکان و منافقان دانسته اند؛ چرا که برترین ظلم و بالاترین ستم همان شرک و نفاق است.(4) فخر رازى نیز تصریح مى کند که منظور از «ظالمان» در اینجا کفّار است.(5)
آیاتى که قبل از آن وارد شده و آغاز همین آیه که آنها را از روز قیامت بیم مى دهد و همچنین آیاتى که بعد از آن آمده و سرنوشت کفّار پیشین را که معذّب به عذاب الهى شدند به عنوان درس عبرتى براى آنان ذکر مى کند نیز شاهد و گواه این معناست. در تفسیر «روح البیان» و «روح المعانى» و «مراغى» نیز این تفسیر انتخاب شده است.
به هر حال نفى شفاعت با تکیه بر گروه ظالمان - به هر معنا که آن را تفسیر کنیم - دلیل بر اثبات شفاعت درباره اقوام دیگرى است، این همان چیزى است که بارها گفته ایم که شفاعت بى حساب نیست و نیاز به نوعى شایستگى و قابلیّت دارد؛ یعنى گنهکاران دو گروهند: گروه شایسته شفاعت و گروه غیر شایسته.
پینوشتها:
(1). تقدیر آیه باید چنین باشد: «اِلَّا لِمَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ».
(2). المیزان فى تفسیر القرآن، طباطبایى، سید محمد حسین، انتشارات اسلامى، قم، 1417 قمری، چاپ: پنجم، ج 14، ص 111.
(3). الدر المنثور فى تفسیر المأثور، سیوطى، جلال الدین، کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى، قم، 1404 قمری، ج 4، ص 286.
(4). مجمع البیان فى تفسیر القرآن، طبرسى، فضل بن حسن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 شمسی، چاپ: سوم، ج 8، ص 807.
(5). مفاتیح الغیب، فخرالدین رازى، محمد بن عمر، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1420 قمری، چاپ: سوم، ج 27، ص 504.
منبع: پیام قرآن، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازى (دام ظله)، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1386 شمسی، چاپ: نهم، ج 6، ص 515.
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}